ولي هنوز کسي ايستاده زير درخت
ولي هنوز سواري هست پشت باره ي شهر
ک وزن خوش خواب فتح قادسيه
ب دوش پلک تر اوست
هنوز شيهه ي بي شکيب اسب هاي مغول
بلند مي شود از خلوت مزارع ينجه
هنوز تاجر يزدي کنار جاده ي ادويه
ب بوي امتنه (يا امتنع) هند مي رود از هوش
و در کرانه ي هامون هنوز هم مي شنوي
بدي تمام زمين را فرا گرفت
هزار سال گذشت
صداي آب تني کردني ب گوش نيامد
و عکس پيکر دوشيزه اي در آب نيفتاد
.