سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گیجم...

شده بیای یه چیزیو درس کنی. همین جوری پیش بری و بری تا فک کنی که دیگه تموم شد. دیگه کارمو کردم. دیگه موفق شدم. و کلی راضی و خوشحال بشی. بعدش. یکم بعدش. فقط به اندازه ی چند لحظه بعد. ببینی نه. انگار از یه جای دیگه خراب شد. بدترم خراب شد. یه جوری خراب شد که اصلا نمی خواستی این جوری بشه. حتی هرجوریم که فکر کنی به جوابی نرسی. که چیکار کردم این جوری شد. بعدش دچار یه گیجی بشی. یه گیجی که همه ی وجودتو بگیره. بخوای از خودت و اون واقعه فرار کنی. از هرچی عنصر توی اون واقعه بوده فرار کنی. از در و دیواری که شاهد واقعه بودن فرار کنی. بعدش یه چیزی ته دلت بلرزه. انگار که یه گوشی موبایل توی دلته و مدام داره ویبره میره.شده؟

حالم درس اینجوریه. اینقدر گیجم که حتی دیگه داره اسمم یادم میره. بیا ببینم. بیا حالمو ببین. اگه نشده بیا کنارم تا با هم تجربه ش کنیم. این حس گیجی مزخرف رو.



[ دوشنبه 91/10/11 ] [ 8:8 عصر ] [ ن ر گ س ] نظر